تيپ ايده آل و کاربرد آن در تحقيقات اجتماعي


 

نويسندگان: زهرا زارع (1)
دکتر سروش فتحي (2)



 

مقدمه

علوم اجتماعي غالباً درحيطه تئوري و پژوهش تجربي متمرکز است؛ جهان انديشه ها، تئوري ها و مدل هاي نظري و يا جهان مشاهده و تجربه. سطح تئوري ساختاري نمادي و بسيار انفرادي دارد و سطح مشاهده و سطح عمل، آزمون و مشاهده است. اگرچه تئوري داراي درجه بالايي از دانش علمي است و پژوهش تجربي درک عيني از واقعيات مشاهده اي جهان اجتماعي ايجاد مي کند، اما ابزارهاي ديگري لازم است تا بتوان پلي بين تئوري و تحقيق تجربي ايجاد کرد، ابزارهايي که دانش علمي و درک ما را از جهان پيرامون بيفزايد و امکان بهره برداري از تئوري ها، داده ها و اطلاعات بسيار را در اطراف ما فراهم آورد.
تيپ ايده آل به عنوان يک الگوي مفهومي، روابط و حوادث خاص زندگي اجتماعي- تاريخي را در يک مجموعه در کنار هم قرار مي دهد و در نهايت يک سيستم از درون داراي ثبات شناخته مي شود و از اين منظر حائز اهميت زيادي است. اين ساختار پيشينه آرمان شهري است که از طريق برجسته سازي تحليلي، عناصر خاصي از واقعيت را نشان مي دهد . بنابراين با تيپ ايده آل مي توان واقعيت اجتماعي را بهتر مطالعه کرد و به درک جامع تري در خصوص آن دست يافت. در اين مقاله سعي شده است تا ضمن توجه به اهميت تيپ ايده آل به عنوان يک ابزار در تحقيقات اجتماعي و مروري بر ويژگي ها و شيوه ساخت آن و خصوصاً و توجه به کار وبر در ابداع اين ابزار، تيپ ايده آل زن مورد بررسي قرار گيرد.

1- ضرورت تيپ ايده آل در تحقيقات اجتماعي

تيپ ايده آل مهارت ما را در اسناد دادن در تحقيق توسعه مي بخشد، ساختن فرضيه را هدايت مي کند و معاني روشني از توصيف واقعيت ارائه مي دهد. يک تيپ ايده آل با برجسته سازي يک جانبه يا چند نظر گاه با ترکيب ويژگي هاي مطلق شکل گرفته، در يک ساختار تحليلي متحد قرار مي گيرد. اين ساختار ذهن در شکل خالص خود مي تواند از لحاظ تجربي در هر جايي در واقعيت يافت شود که اين يک آرمان شهر است.
تيپ ايده آل مرکب از مفاهيم محدود شده ايده آلي است که يک واقعيت يا کنش با آن مقايسه مي شود و تبييني در مورد اهميت اجزاي آن ارائه مي دهد. هرچند ممکن است ايده هاي ارائه شده با آنچه در واقعيت تجربي ارائه مي شود، به ميزان قابل ملاحظه اي تفاوت داشته باشند.
ويژگي تيپ ايده آل ناشي از سنتز ايده هاي مؤثر تاريخي، زماني روشن مي شود که اصول، مبنا، اساس و گزاره هاي ديگر در اذهان افرادي که تحت آن ايده ها هستند، وجود نداشته باشد، زيرا اين ايده ها از بين رفته اند يا چنان کاربرد وسيعي پيدا کرده اند که باعث درهم ريختن معناي آنها شده است.
بايد در نظر داشت، تيپ هاي ايده آل مفاهيمي نيستند که واقعيت با آنها مقايسه مي شود، بلکه ايده آل هايي هستند که واقعيت به کمک آنها به نحو سنجيده اي مورد قضاوت قرار مي گيرد.
تيپ ايده آل خلأهاي موجود بين تئوري ها و تحقيق تجربي را پر مي کند، چراکه نقطه تلاقي چندين گرايش از گرايش هاي انديشه محقق است. بنابراين لازم است تا جهت درک بهتر واقعيت هاي اجتماعي، از آن به عنوان ابزاري که هم زيربناي تئوري و هم مشاهده اي دارد، در مطالعات اجتماعي استفاده شود.

2- تيپ ايده آل به عنوان ابزار

همان طور که گفته شد، به هنگام تحقيق اگر نتوان مسئله مورد تحقيق را صورت بندي کرد و يا تئوري مناسبي جهت تحليل در اختيار نباشد، براي عبور از سطح توصيف بايد از يک مرجع نظري که فراتر از مشاهده نظري است، استفاده کرد ( سرايي، 1386 ). اين مرجعي است که جهان تجربي را با آن مقابله مي کنند ( يعني واقعيات با آن سنجيده مي شوند ) و به همين وسيله است که مي توان از سطح توصيف گذشت و به سطح تبيين و تفهيم رسيد.
تيپ ايده آل براي « وبر » ابزار طبقه بندي است و مي توان از آن براي تنظيم و آرايش نظام مند مقولات متعددي استفاده کرد که در هر يک از آنها تمام مشاهدات کمي و کيفي که در قالب توصيف هاي آن مي گنجد، در يک گروه قرار مي گيرند ( نوابخش، 1386: 165 ).
به عبارت ديگر، تيپ ايده آل تنها حکم ابزار و وسايلي را دارد که در دادن صراحت و يکنواختي معنادار به موضع تحقيق ما را ياري مي دهد ( تنهايي، 1374: 280 ). بنابراين آفريدن يک الگوي مجازي ( تيپ ايده آل ) في نفسه هدف نيست، بلکه هدف از آن تنها تسهيل تحليل تجربي است و سود کابردي دارد ( شيخاوندي 1383: 120 ).

3- تعريف تيپ ايده آل

قلمرو مفاهيم و تعاريف تيپ ايده آل در علوم اجتماعي به دلايل بسياري پيچيده و از سطح انتزاعي بالايي برخوردار است. به همين منظور در يک نظام علمي دانشمندان مجموعه مفاهيم مورد نظر خود را توسعه مي دهند و همين نکته است که زبان مشترک ميان دانشمندان يک رشته علمي را به وجود مي آورد ( سرمد، 1376: 29 ).
بر همين اساس مترجمان و جامعه شناسان براي واژه Ideal Type معادل هاي متفاوتي انتخاب کرده اند که بر اساس تفسير برخي ديگر، اين معادل ها درون مايه اصلي اين اصطلاح را نشان نمي دهد و مي توان ريشه اين سوء تعبيرها را بيشتر در واژه ( Ideal ) نشان داد، چراکه گاه براي واژه هاي « آرمان »، « پندار »، « انديشه » و « تمثيل » انتخاب مي شود که وافي مقصود نيست در حالي که منظور وبر از سرشت ايده آل و کاربرد آن « منطقاً » ريشه در يک موضع معرفت شناختي دارد ( شيخاوندي، پيشين: 119 ).
در اين راستا تيپ ايده آل « شبکه يا مجموعه اي از ويژگي هاي ناشي از تجربيات محسوس است که با هم نمونه اي ناب، خالص، اصلي و ذهني را تشکيل مي دهند » ( ساروخاني، 1376: 380 ). در تعريفي ديگر، نمونه تيپ ايده آل قالب و کليتي است شامل مجموعه مفاهيمي که يک محقق علوم فرهنگي آنها را تنها به منظور دسته بندي واقعيات پراکنده تنظيم مي کند. در واقع نمونه آرماني گزينش ديگري است که جامعه شناس با ارجاع به ارزش ها به منظور بررسي واقعيت از برخي ديدگاه ها به عمل آورد ( تنهايي ،1374: 279 ).
آرماني بودن اين بناي مفهومي از آن روست که مبين يک يوتوپي ( آرمان )، يا بهتر است گفته شود، عقلاني کردن آرماني است که هرگز در کيفيت نابش در واقعيت تجربي و ملموس ديده نمي شود و يا بسيار به ندرت ديده مي شود ( فروند، 1362 :69 ).
در نهايت تيپ ايده آل عبارت است از : نوعي تجسم انگاري که برآمده از يک کل تاريخي منفرد است که از راه عقلاني کردن آرماني و تشديد يک سويه صفات ويژه و اصيل به منظور دادن معنايي صريح و مبهم به آنچه در تجربه خالصاً وجودي ما مبهم و آشفته مي نمايد، ساخته مي شود ( همان: 70 ).

4- ويژگي هاي تيپ ايده آل

برخي از ويژگي هاي تيپ ايده آل عبارت اند از:
1- گاه ممکن است معناي مجموع خصوصيات مشترک ( نمونه، ميانگين ) را به خود بگيرد. اما در واقع هدف از آن حد متوسط يا ميانگين ويژگيهاي يک جمعيت نيست .
2- گاه ممکن است در معناي حک و اصلاح شدگي (3) باشد که عناصر مشخص و مميزه را آشکار مي کند ( همان: 68 ).
3- تيپ ايده آل چکيده صفات مشترک افراد، پديده ها و حالتها نيست، بلکه شخص يا پديده زياد و کم شده اي است که صفات نمونه اي موجود در رفتار موضوع را به صورت آرماني آشکار مي کند .
4- تشديد يک سويه ديدگاه هايي است که مي توان آنها را در يک تابلوي فکري همگن صفات و خصوصيات يک واقعيت منفرد گرد هم آورد.
5- به ندرت مي توان ايده آل را در واقعيت تجربي و ملموس نشان داد و يا هرگز چنين نمي شود .
6- در تشکيل يک تيپ ايده آل فراواني يک عنصر اهميت کمتري دارد تا خصوصيت ويژه و اصيل آن که فرديت و يکتايي آن را تعيين مي کند .
7- تيپ ايده آل « طرح » عقلاني و ساخت منطقي مستقل از نوسانات امر واقعي را ارائه ميکند ( همان: 70 ).
8- تيپ ايده آل در برابر « جوهر شناختي » قرار دارد زيرا مدعي است واقعيت چيزها را در درون سلسله مراتب انواع و اجناس، خواه دريک نظام قوانين طبيعي، خواه در يک مجموعه عناصر ترکيبي عمومي که بازتاب صحيح واقعيت است، مي فهمد .
9- نبايد تيپ ايده آل را با واقعيت به عنوان حقيقت « مسلم » يکي دانست، بلکه به دليل غيرواقعي بودنش ما را از حقيقت بالفعل دور مي کند تا از لحاظ عقلي و علمي بهتر بر آن اشراف پيدا کنيم، هرچند اين اشراف ضرورتاً عام و شامل نباشد ( همان ).
10- هرقدر تيپ ايده آل ارجاع به ارزشها داشته باشد، با اين حال تيپ ايده آل ارائه شده از يک موقعيت، آيين، نظام، پديده و...لزوماً با تصور معاصران آن حوزه متناظر نيست. بنابراين مي توان تيپ ايده آل با عطف به ارزشهاي مختلف ساخت .
11- ايده آل بودن اين نمونه ساختگي با « کمال مطلوب » در معناي اخلاقي وجه مشترکي ندارد.
12- با ساختن تيپ ايده آل نمي توان انتظار داشت که سرمشق امور فراهم شود .
13- ارزش و اهميت و فضيلت تيپ ايده آل در منطق آن است، نه مسائل اخلاقي. به عبارت ديگر، نبايد با ساختن تيپ ايده آل انتظار مشاهده آنچه بايد باشد در امور و پديده ها را داشته باشيم .
14- از آنجا که محتواي مفاهيم تاريخي، اجتماعي، فرهنگي و ... متغيرند، بنابراين ساختن تيپ ايده آل با عنايت به زمان مورد نظر دانشمند مي تواند تيپ هاي ايده آل متفاوتي از يک پديده بسازد تا در بهتر فهميدن آن کمک کند .

5- تيپ ايده آل و ماکس وبر

اولين بار افلاطون در خصوص تيپ ايده آل سخن گفت. جهان مثلي او يک تيپ ايده آل است که شکل ناب آن در جهان ديگري محقق مي شود و آن جهان ايده هاست.
ماکس وبر براي اولين تيپ ايده آلي از بروکراسي، سرمايه داري، سرمايه دار ريسک کننده ساخت و مبنايي براي استفاده از اين ابزار در تحقيقات اجتماعي فراهم کرد.

6- زمينه تاريخي تيپ ايده آل

- مطالعات تجربي نياز به اساسي مبتني بر ترکيبات روش شناسانه داشت. دانشمندان طبيعي شيوه هاي تعريف شده اي از روش علمي دارند. اين در حالي است که در مطالعات تاريخي و علوم اجتماعي بايد، استحقاق نام علمي را به واسطه استفاده از روش هاي علمي داشته باشند.
- جامعه شناسان اوليه چون کنت سعي داشتند جامعه شناسي را به عنوان علم انسانيت بنا کنند که به نوعي مبتني بر فلسفه تاريخ و تئوري هاي فيلسوفانه بود و بعضي از اين جامعه شناسان، به شدت متأثر از علوم دقيق، به ويژه تئوري تکاملي بودند.
- وبر بسيار سعي داشت تا جامعه شناسي و علوم اجتماعي را علم تجربي سازد، براي او فلسفه همانند متافيزيک و فلسفه تاريخ علم نبود.
- وبر آگاه از تفاوت بزرگي بود که در خلق برنامه مفهوم سازي در علوم اجتماعي نسبت به علوم طبيعي وجود دارد. واقعيت تاريخي- اجتماعي تفاوت هاي عمده اي براي درک مفهومي و علمي فراهم مي کند، چراکه اين مقوله بندي، پيچيده و به اتفاقات انساني مرتبط است و همچنين کنترل رفتار انساني سخت است و منوط به درک معاني کنش است. همواره دانشمندان اجتماعي با مشکلاتي در عينيت بخشيدن در مطالعاتشان از موضوعاتي انساني دارند.
- وبر بر عينيت در علوم اجتماعي تأکيد داشت، او معتقد بود که علوم اجتماعي بايد شيوه هاي خاصي را براي مطالعه اجتماعي- تاريخي فراهم کند و بر همين اساس شکل جديدي از مفهوم را ابداع مي کند که آن را تيپ ايده آل مي نامد. (4)
دو مثال از تيپ ايده آل وبر عبارتند از:
الف ) کاپيتاليسم ( خصيصه هاي سيستم کاپيتاليست با توجه به شکل بندي تيپ ايده آل ):
1- تسخير کالاهاي توليد؛
2- بازار آزاد؛
3- تکنيک عقلاني توليد؛
4- قانون وابسته و عقلاني؛
5- کار آزاد؛
6- پولي شدن تجارت؛
7- جدايي تجارت از خانه؛
8- سيستم هاي حسابداري؛
9- کار به خاطر کار؛
10- زهدگرايي اين جهاني؛
11- روابط غيرشخصي؛
12- فردگرايي؛
13- نگرش هاي مبتني بر روش و نظام مند.
ب ) ساختار بروکراسي ( وجهه اي از ساختار بروکراسي عقلاني ):
1-سازمان روزمره مرز کارکردهاي اداري به وسيله قوانين؛
2- فضاي خاص قابل رقابت؛
3- سازمان ادارات از اصول سلسله مراتبي پيروي مي کند؛
4- قواعدي که شرايط يک اداره را تنظيم مي کند، مبتني بر هنجارها و قواعد تکنيکي است؛
5- اعضاي اجرايي بايد کاملاً از خودشان در روند توليد يا اجرا متمايز باشند؛
6- عدم حضور کامل تسخير موقعيت اداري به وسيله مقام مسئول؛
7- تقسيمات و قواعد در نوشته ها صورت بندي و ثبت شده اند. (5)

7- چگونه ايده آل تايپ ساخته مي شود؟

وبر بسيار به کاپيتاليسم مدرن علاقه مند بود. وي هم عقيده با مارکس بود که نيروي تعيين کننده در شکل دادن مدنيت غربي، کاپيتاليسم است. برخلاف بررسي انتزاعي، قوانين غربي براي توضيح دادن کاپيتاليسم، وبر اين پديده را در فرهنگ و رويکردهاي تاريخي مختلف مطالعه کرد. او کشف کرد که کاپيتاليسم صنعتي وقتي فاکتورهاي عقلاني اصلي در اين اقتصاد در جامعه ظاهر مي شوند، بهترين کارکرد را دارد. او اين ابزارها و فاکتورها را در يک کليت به عنوان تيپ ايده آل جمع کرد و مدلي را ارائه داد که قابل سنجش و يا تفسير بوده و يا تصويري از طبيعت کاپيتاليسم در زمان و مکان در جايي که واقعيت شناخته مي شود، باشد. اين مدل يا تيپ خصوصيت هايي دارد که عبارتند از:
1- ابزارهاي اين تيپ از واقعيت، تصويري را ارائه مي دهند که در تاريخ و يا جامعه قابل مشاهده است و 4 پروسه دارد:
الف ) متفاوت: اين پروسه برآمده از آگاهي باقيمانده هايي است که از تجربه عمومي غيرمتفاوت ناشي مي شود.
ب ) منسجم: اين پروسه اجزاي تجربيات را به طور نظام مند جمع مي کند که متفاوت از همديگر هستند و مي توان به هرچيز ديگري به شيوه هاي گوناگون آن را مرتبط کرد.
ج ) انتزاعي: اين پروسه به وسيله مقوله بندي و عينيت هاي خاص و شناخته شده به عنوان وجه هاي کيفي موفقيت متفاوت بسيار متمايز مي شود.
د ) عمومي سازي: اين پروسه شامل تعداد زيادي از تجربيات است که معاني مهم را دربر مي گيرد. بنابراين به وسيله تجربه اضافي تغيير نمي کند.
2- خصيصه ها حول يک کل منطقي جمع مي شوند، بنابراين مقوله ها، از يک عينيت يا کنش ترکيب با سايرين ترکيب شده است. (6)

8- تيپ ايده آل زنانگي و مردانگي

تيپ ايده آل زنانگي و مردانگي با توجه به جوامع مختلف و هنجارهاي جنسيتي مرسوم متفاوت است. بنابراين اگرچه نمي توان تيپ ايده آلي براي تمام زنان و مردان ارائه کرد، اما در کليت مي توان تيپ ايده آلي از صفات مشترک ارائه کرد.
بايد توجه داشت، ويژگي هاي متفاوتي که در هر جامعه بر اساس جنسيت از افراد انتظار مي رود داراي آن باشند، محصولي از فرايند اجتماعي شدن جنسي است که بر اساس آن « مردان براي مردانگي و زنان براي زنانگي، مطابق با تعريف هاي موجود در هر جامعه، اجتماعي مي شوند » ( Scanzoni, 1988: 3 ).
با القاي اين نظر که زنان و مردان متفاوتند، کوشش مي شود تا با تعيين ويژگي هاي به اصطلاح زنانه و مردانه، حوزه هاي متفاوتي براي آنها رقم زده شود. بحث ويژگي هاي زنانه و مردانه مسلماً غيرقابل تفکيک از پديده جنسيت، تبعيض جنسي و کليشه هاي جنسيتي است.
همان گونه که خمسه در تحقيق خود در خصوص طرحواره هاي نقش جنسيتي مطرح مي کند، مسئله ويژگي هاي زنانه و مردانه مطلق به دکترين دو قلمرو است که بر اساس آن، اين باور شکل مي گيرد که علائق زنان و مردان متفاوت است و زنان و مردان حيطه هاي جداگانه اثربخشي دارند. « براي زنان حيطه هاي اثربخشي، خانه و فرزندان است در حالي که دنياي مردان کار و جهان بيرون از خانه است. اين دو حيطه کاملاً متفاوت هستند و همپوشي ندارند و دو سوي متفاوت يک بعد را تشکيل مي دهند. اين مفهوم سازي دو قطبي، پايه و اساس ديدگاه هاي اجتماعي جنسيت و پايه و اساس فرمول بندي روان شناسي سنجش مردانگي و زنانگي را تشکيل مي دهد » ( خمسه، 1383: 7 ).
بي گمان تعريف و تصوري که از مردانگي و به ويژه زنانگي وجود دارد، نزد همه تطبيق کاملي ندارد، اما مسلماً نزديک هاي زيادي وجود دارد.
ويژگي هايي که عمدتاً مردانه محسوب مي شوند عبارتند از: قوي، محکم، فراهم کننده امکانات مالي، پيش قدم در برقراري رابطه با غيرهمجنس، مستقل، نيرومند، جاه طلب، پرخاشگر، شجاع، منطقي، موفق، غيراحساساتي، فعال، ماجراجو، صريح، انديشمند، قدرتمند، تأثيرگذار، عامل در وقوع رويدادها و ... ( گولومبوک و في وش، 1382: 15، 16، 27، 29 ) و ( Scanzoni, 1988: 17 ).
ويژگي هايي که عمدتاً زنانه محسوب مي شوند عبارتند از: وابسته، عاطفي، مهربان، محافظه کار، خلاق، دلسوز، صميمي، نگران کنش و واکنش هاي اجتماعي، لطيف، ظريف، آشپز، علاقه مند به رسيدگي و مراقبت از ديگران، منفعل، تحريک پذير، فقدان علايق انتزاعي، زيردست نجيب، ناتوان، صبور، مکار، ناقص العقل، بي قدرت، وابسته اقتصادي، عادت ماهيانه و... ( گولومبوک و في وش، 1382: 15، 16، 27، 29؛ مهاجر، 1381: 123-122؛ نجم عراقي، 1381: 83؛ بلوتي، 1381: 128 ).
در کشورهاي مختلف تيپ ايده آل زنانگي و مردانگي متفاوت است چنانکه آمريکايي ها عموماً معتقدند مردان و زنان ويژگي هاي زير را دارند: ويژگي هاي مردانه اي که از لحاظ اجتماعي مطلوب هستند:
* بسيار پرخاشگر؛
* بسيار مستقل؛
* به هيچ وجه عاطفي نبودن؛
* تحت تأثير قرار نگرفتن؛
* بسيار سلطه جو؛
* بسيار علاقه مند به رياضي و علوم؛
* در مواجهه با يک بحران کوچک به هيچ وجه هيجان زده نشدن؛
* بسيار فعال؛
* بسيار رقابت جو؛
* بسيار ماهر در تجارت؛
* داراي دانش راه و رسم جهاني ؛
* بسيار ماجراجو؛
* توانايي تصميم گيري سريع؛
* تقريباً هميشه مثل يک رهبر عمل کردن؛
* بسيار با اعتماد به نفس؛
* به هيچ وجه از پرخاشگري ناراحت نشدن؛
* بسيار جاه طلب.
ويژگي هاي زنانه اي که از لحاظ اجتماعي مطلوب هستند:
* بسيار ظريف؛
* بسيار ملايم؛
* از احساسات ديگران بسيار آگاه بودن؛
* بسيار مذهبي؛
* در عادات بسيار آراسته و منظم؛
* نياز بسيار شديد به امنيت؛
* از هنر و ادبيات بسيار لذت بردن؛
بيان راحت احساسات مهرانگيز ( خمسه، 1386 ).
در فرانسه چهار صفت مردانه مهم، مردان و پسران را مشخص مي کند: استقلال، کاميابي، شايستگي و دوستي. در مقابل صفات زنان در بيشتر موارد منفي يا دست کم مبهم است: پسرها دنيا را زير پا مي گذارند و آگاهي مي اندوزند، دختربچه ها در خانه مي مانند و نقش آينده خود را در قالب زنان خانه دار و فرمانبر ياد مي گيرند.
در تحقيقات خانم روشلاو- سپاتله نيز نقش هاي زنان و ويژگي هاي زنانه در فرانسه ذکر شده است. بر اين اساس « انتظارهاي شوهران در برابر زنان روي هم رفته قرينه انتظاهاي زنان در برابر شوهران است، در واقع زن و شوهر تقريباً هر دو يک نظر دارند، با اين همه نظر آنان درباره نقش زن کاملاً يکسان نيست: مردان فرانسوي مايلند علاوه بر هوش، داراي تسلط و استقلال باشند. آنان در وجود زن خواستار همين کيفيات هوشي هستند. اما مهرباني، بلندنظري و ديگر کيفيات عاطفي را در وجود زن بر صفات قبلي مقدم مي دانند. زنان فرانسوي نيز مرداني را مي خواهند داراي شخصيت قوي، هوش سرشار و در مورد صفات خودشان بيشتر از آنچه به امکانات عاطفي مي انديشند درصدد کسب استقلال، اثبات اراده و روح مديريت هستند » ( مندراس و گورويچ، 1369: 144 ).
تحقيقات همچنين نشان مي دهد اين مسئله در آلمان نيز مطرح است. مندراس اشاره مي کند « در آلمان تصوير آرماني زن و مرد در عاطفه نمودار مي شود. با وجود اين، اين تصوير با کيفيات هوشي نيز همراه است که در همه جا- مگر در تصوير آرماني زن از نظر خودش- مي توان ديد. در واقع زن آلماني به نظر مي رسد که بيشتر به صداقت و شرافت علاقه مند است تا به هوش. در بين آلماني ها افراد هر دو جنس در مورد تصوير مرد کامل با هم توافق دارند، اما در تصوير زن کامل، انتظارهايشان کاملاً يکسان نيست » ( همان ).

9- تيپ ايده آل مردانگي و زنانگي و قوميت

جنسيت و قوميت در کنش متقابل هستند؛ بر اين اساس مردانگي و زنانگي مطلوب ممکن است از نظر گروه هاي مختلف، متفاوت باشد. چنانکه کليشه هاي مربوط به مردانگي و زنانگي در گروه هاي مختلف در آمريکا به شرح زير است:

 

آمريکايي- انگليسي تبار

مرد

زن

باهوش

جذاب

خودخواه

باهوش

طبقه بالا

خودخواه

خوش برخورد/ دوستانه

خوش برخورد/ دوستانه

نژادپرست

موي طلايي/ روشن

پيشرفت گرا

اجتماعي

 

 

آمريکايي- آفريقايي تبار

مرد

زن

نيرومند

نيرومند

خصمانه

خصمانه

پوست تيره

پوست تيره

ظاهر عضلاني

خوش برخورد/ دوستانه

فعاليت هاي غيراخلاقي

اجتماعي

صحبت كردن با صداي بلند

صحبت كردن با صداي بلند

 

بي نزاكت ( گستاخ )


 

آمريکايي- آسيايي تبار

مرد

زن

باهوش

باهوش

كوتاه

كوتاه

پيشرفت گرا

صحبت كردن با صداي آهسته

صحبت كردن با صداي بلند

خوش برخورد/ دوستانه

سخت كوش

 




 

آمريکايي-مکزيکي تبار

مرد

زن

طبقه پايين

موي سياه/ قهوه اي تيره

خصمانه

طبقه پايين

پوست تيره

پوست تيره

سختكوش

خوش برخورد/ دوستانه

تحصيلات غيردانشگاهي

جذاب

خوش برخورد/ دوستانه

چاق

موي سياه/ قهوه اي تيره

بچه زا

جاه طلب

خانواده گرا


10- اندازه گيري زنانگي و مردانگي

ساندرا بم، روان شناس ( 1974 )، آزموني تهيه کرد که دو جنسيتي بودن را اندازه گيري مي کند. اين آزمون شامل 60 صفت يا عبارت توصيفي است. از پاسخ دهندگان درخواست مي شود براي هر مورد نشان بدهند که در مقياسي از 1 ( هرگز يا تقريباً درست نيست ) تا 7 ( هميشه يا تقريباً هميشه درست است ) آن صفت تا چه حد مي تواند آنها را توصيف کند. از 60 صفت موجود، 20 صفت به صورت کليشه اي زنانه، 20 صفت به صورت کليشه اي مردانه و 20 صفت نيز خنثي است، يعني وابسته به جنس نيست ( خمسه، 1384: 145 ) اين صفات تيپ ايده آل زنانگي و مردانگي را نشان مي دهد. بر اين اساس صفت هاي کليشه اي زنانه و مردانه به شرح زير است:

 

صفت کلیشه ای

ردیف

زنانه

مردانه

1

تسلیم پذیر

متکی به نفس

2

بشاش

مدافع باورهای خود

3

خجالتی

مستقل

4

بامحبت

ورزشکار

5

تملق پذیر

قاطع

6

وفادار

قوی

7

زنانه

سمج

8

همدرد

تحلیلگر

9

حساس به نیازهای دیگران

توانایی های رهبری

10

درک دیگران

مایل به ریسک کردن

11

دلسوز

به راحتی تصمیم گرفتن

12

مشتاق به تسکین احساسات دیگران

خودکفا

13

متین

سلطه گر

14

ملایم

سرحرف خود ایستادن

15

زودباور

پرخاشگر

16

صحبت با صدای ملایم

مردانه

17

کودکانه

عمل کردن مانند یک رهبر

18

عدم به کارگیری سخنان خشن

فردگرا

19

بچه دوست

رقابت جو

20

نجیب

بلندپرواز


آنچه مشخص است، اينکه ممکن است در دنياي واقعي زن و يا مردي با صفات آرماني فوق وجود نداشته باشد؛ بلکه از آن مي توان به عنوان ابزاري براي بررسي مردانگي و زنانگي استفاده کرد.
منابع تحقيق:

1. ابوالحسن تنهايي، حسين، درآمدي بر مکاتب و نظريه هاي جامعه شناسي، گناباد: نشر مرنديز، 1374.
2. بلوتي، النا جانيني، اگر فرزند دختر داريد ( جامعه شناسي و روان شناسي شکل گيري شخصيت در دخترها ) ترجمه محمدجعفر پوينده، تهران: نشر ني، 1381.
3. خمسه، اکرم، « مطالعه و بررسي مقدماتي طرحواره هاي نقش جنسيتي به منظور هنجاريابي مقدمات پرسشنامه نقش جنسيتي بم و مقدمه تدوين پرسشنامه نقش جنسيتي بر اساس فرهنگ ايران »، پژوهشکده زنان، دانشکده الزهرا، 1383.
4. ساروخاني، باقر، روش تحقيق در علوم اجتماعي، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1376.
5. سرايي، حسن، جزوه درس روش تحقيق در دکتراي جامعه شناسي، دانشگاه آزاد اسلامي، واحد علوم و تحقيقات، 1386.
6. سرمد، زهره، روش هاي تحقيق در علوم اجتماعي، تهران: آگه، 1376.
7. شبيلي هايد، جانت، روان شناسي زنان، سهم زنان در تجربه بشري، ترجمه اکرم خمسه، تهران: آگه، 1384.
8. شيخاوندي، داور، جامعه شناسي تجدد ماکس وبر، تهران: قطره، 1383.
9. فروند، ژوييني، جامعه شناسي ماکس وبر، ترجمه عبدالحسين نيک گهر، تهران: نيکان، 1362.
10. گولومبوک، سوزان و رابين في وش، رشد جنسيت، مترجم: مهرناز شهرآراي، تهران: ققنوس، 1382.
11. مندراس، هانري و ژرژ گورويچ، مباني جامعه شناسي، ( همراه با تاريخ مختصر جامعه شناسي )، ترجمه باقر پرهام، تهران: نشر اميرکبير، 1369.
12. مهاجر، فيروزه « رهايي از نقش هاي سنتي »، فصل زنان، 1381، صص 136-120.
13. نجم عراقي، منيژه، « شخصيت زن، از پندار تا واقعيت »، مجله نگاه زنان، 1381، صص 89-83.
14. نوابخش، مهرداد، مباني نظريه در جامعه شناسي، تهران: پرديس دانش، 1386.

1.http://ualr.edu/jdrobson/idealtype.htm
2.Scanzonic, Lethadawson, Men, Woman and Change: A Sociology of Marriage and family, New York: Mc Graw- Hill, 1988.

پي‌نوشت‌ها:

1. عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي، واحد قيامدشت و دانشجوي دکتري واحد علوم و تحقيقات تهران.
2. عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي، واحد گرمسار.
3. Stylisation
4. http://ualr.edu/jdrobson/idealtype.htm
5. Ibid
6. Ibid

منبع مقاله :
زيرنظر صالحي اميري، رضا، فتحي، سروش؛ ( 1391 )، مجموعه مقالات روشهاي تحقيق کيفي در پژوهش هاي اجتماعي، تهران: مجمع تشخيص مصلحت نظام، مركز تحقيقات استراتژيك، چاپ اول